منبع afsaran.ir
سال ۱۳۶۲ به همراه جمعی از فرماندهان توفیق زیارت حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را پیدا کردیم. زین الدین هم در آن سفر بود.
آنجا از لحاظ حجاب و رعایت شئونات اسلامی وضع مناسبی نداشت و این موضوع زین الدین را آزرده خاطر کرده بود. مدام می گفت: باید کاری کنیم، خیلی زشته سوریه به عنوان یک کشور مسلمان، همچین وضعی داشته باشه. باید دنبال چاره ای باشیم…
نامه ای نوشت و ابتدای آن آیهی: “إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ” را آورد. بعد ضمن نارضایتی از وضع حجاب و عفاف و… در سوریه، نسبت به اینکه مسئولان مربوطه هیچ دغدغه ای درباره این موضوع ندارند، حسابی انتقاد کرد.
به او گفتم : حالا این نامه رو می خوای به کی بدی؟
گفت: بالاخره به یکی می دیم!
روز آخر وقتی خواستیم سوار هواپیما شویم، نامه را داد دست یکی از مسئولین امنیتی فرودگاه. بعد هم گفت: ما وظیفه داریم امر به معروف و نهی از منکر کنیم، نتیجه اش دیگر ربطی به ما نداره. هر چقدر از دستمون بربیاد، باید تلاش کنیم…
حضرت فرمودند: امتم را نصیحت کن.شیطان به امید شفاعت روی به اصحاب کرد و گفت: اگر راه رستگاری را می خواهید پس به نصیحت من گوش دهید و آن را فراموش نکنید:
اول اینکه چون وقت نماز فرا رسد کار های خود را کنار گذاشته و مشغول عبادت شوید وگرنه با وسوسه شما را به کاری شما را مشغول خواهم داشت که از نماز محروم شوید.
دوم اینکه به زنان نا محرم نگاه نکنید و به سخنان آنان گوش ندهید زیرا شما را در گناه خواهم انداخت.
سوم آنکه وقتی تصمیم به انجام امر نیکی گرفتید زود آن را انجام دهید وگرنه من مانع خواهم شد.
چهارم آنکه سوگند دروغ نخوریدکه موجب فقر می شود.
پنجم اینکه صحبت صالحان و عالمان را از دست ندهید زیرا از بهترین طاعات است.
ششم اینکه مهمان را گرامی بداریدکه هدیه خداست و با او بی حرمتی نکنید.
هفتم اینکه اولاد رسول خدا را گرامی بدارید و حرمتشان را نشکنید که حجت خدا هستند.
آیامیدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی
از جان گذشتگی هزاران شـــهید است...
علی(علیه السلام) در میان پیروانش هم تنهاست، در اوج ستایش هایی که از او می شود مجهول مانده است. درد علی (علیه السلام) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق مبارکش احساس می کند، و درد دیگر، دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله در آورده است و ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند .
اما، این درد علی (علیه السلام) نیست،
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، تنهایی است ، که ما آن را نمی شناسیم!
یکی از بزرگترین مسائلی که در تاریخ وجامعه ما مطرح است اسلام و تشیع می باشد که بسیاری از ما بدان معتقدیم، اما آن را به درستی نمی شناسیم. به مذهبی ایمان داریم که آشنایی درست و منطقی از آن نداریم. مثلاً به علی (علیهالسلام) به عنوان یک امام، یک مرد بزرگ، یک ابرمرد حقیقی و به عنوان کسی که همه احساس ها و تقدیس های ما را به خود اختصاص داده، اعتقاد داریم و همیشه در طول تاریخ، بعد ازاسلام، ملت ما افتخار ستایش او را داشته است، اما متاسفانه آنچنان که باید و شاید او را نشناخته است؛ زیرا بیشتر به ستایش ایشان پرداخته شده نه شناختن او.
حضرت علی(ع) در واپسین لحظات حیات باعزت و عظمت خویش، وصیت گهربار و سرشار از نکات آموزنده داشتند.
به گزارش ایسنا، در سالروز ضربت خوردن مولیالموحدین حضرت ابوتراب علی بن ابی طالب(ع) نکاتی از وصیتنامه آن حضرت خطاب به فرزند بزرگوارشان امام حسن را مرور میکنیم.
این آن چیزی است که علی پسر ابوطالب وصیت میکند: به وحدانیت و یگانگی خدا گواهی میدهد و اقرار میکند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانی من از آن خداست. شریکی برای او نیست، من به این امر شدهام و از تسلیم شدگان اویم.
فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش میکنم:
1- تقوای الهی را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
1- ای عزیزان من! خود را بشناسید که شناختن خدا در خودشناسی است. کسی از این اندیشه (خداشناسی) زیان ندیده است.
2- کوشش بی جا برای دنیا مکنید که به غیر روزی خود نتوانید رسید. غم و غصه دنیا را به خود راه ندهید که زیان در این است.
3- از هواپرستی کناره گیرید تا همه چیز به شما داده شود و بدانید آن چه در هواپرستی می جویید در ترک هوا یافت می شود.
گفتم کجا؟
گفتا به خون! گفتم:که کی؟
گفتا کنون! گفتم : چرا؟
گفتا : جنون! گفتم:نرو...
خندید ورفت...
شادی روحشون صلوات...
منبع:afsaran.ir
شهــــــــــدا در قهقهه مستـــــــــــــانه شان عند ربهم یـرزقــونند.... امــــــــــــــام خمیــنی(ره)
چه بهاری باشی؛ یا که تابستانی؛ تو عزیز دل مایی آقا
چه مبارک روزیست،روز میلاد شما
چه کسی میدانست،که چنین نوزادی،رهبر و دلبر دل ها بشود؟
علی خامنه ای
ای تمام روحم
آمدم محض تبرک به تو تبریک بگویم بروم
روز میلاد تو را...
آقا جون،روز تولدتون مبارک باشه،ماشاالله ماشاالله هر سال،هر ماه،هر ساعت و هر ثانیه که از عمر شما میگذرد،زیبا تر و نورانی تر میشوید.محاسنتان کامل سفید شده،یک تار موی سیاه برایتان باقی نگذاشتیم.شما را به جدتتان قسم،حلالمون کنید.خدا شما رو برای ما حفظ کند.خدا از لحظه لحظه عمر من بگیرد به عمر شما بیافزاید.
انشاالله دست پدری شما سال های سال روی سر ما باشد،همیشه سالم و سلامت،موجب دل گرمی و آرامش ما باشید.
مریض عشقم مارا طبیب لازم نیست.خدا کند که مریضی ما دوا نشود.
HAPPY YOUR BIRTHDAY MY LOVE
ما شهید ندادیم که مرغ و میوه ارزان شود.ما شهید دادیم که بی حیایی ارزان نشود...
شرح حال شهید مجتبی اکبر زاده...
اولین برخورد با مجتبی خواستم زود تر سلام بدم اما از فاصله ی دور به من سلام کرد.
یادم میاد که تا آخرین لحظات شهادتش کسی نتونست توی سلام کردن از شهید اکبر زاده سبقت بگیره.
اما شهادت چیست؟
آنگاه که دو دلداده به هم می رسند و بنده خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند و محو تماشای رخ یار می شود آن هنگام را جز شهادت چه نام دیگری می توان نهاد؟شهادت خلوت عاشق و معشوق است
بسم الله الرحمن الرحیم
در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد،گناهان یک روز او این ها بود:
1. سجده نماز ظهر طولانی نبود
2. زیاد خندیدم
3. هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.
راوی در سطر آخر اضافه کرده بود که:
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر 16 ساله کوچکترم
آن روز که سراسیمه به تهران آمد 13 ساله بود. نوجوان کم سن و سال اردبیلی. به پدر و مادرش گفته بود کار مهمی پیش آمده که باید به تهران برود، اما نگفته بود چه کاری؟
وقتی با اصرار از پدر و مادر اجازه گرفت، بیدرنگ راهی تهران شد. شنیده بود که باید به خیابان پاستور برود و رفت. هر طور بود وارد ساختمان ریاست جمهوری شد. میگفت باید حتماً رئیس جمهور را ببیند. کار آسانی نبود. با پادرمیانی این و آن بیرون ساختمان ریاست جمهوری منتظر ماند. آن روزها، آقا، رئیس جمهور بود، حضرت آیتال
می گوییم « درد دین »، می گویند « دموکراسی »
می گوییم « ولایت» ، می گویند « واپس گرایی»
می گوییم « فقاهت »، می گویند « مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان »....
به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت که اصلاً مبانی تفکر ولایی ما را نمی فهمند و همه چیز را مثل کامپیوتر های لاشعور فقط همان طور می شنوند که برایشان برنامه ریزی شده است، چه کنیم؟
بخشی از مقاله تحلیل آسان به قلم شهید سید مرتضی آوینی